---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
صفحه اصلی
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱۳۹۳/۰۵/۲۷

 خواندنی های ناخوانده بحران افغانستان


افغانستان روز های پر از درد زیادی را به خود دیده است، در درازنای تاریخ با زورگویان زیادی دست وپنجه نرم نموده است. از همین رو کشورها وملت هایی که دارای سرنوشتی شبیه به کشورما داشته اند برای مردم ما دارای جاذبه های زیادی است. تاریخ دور ونزدیک افغانستان حکایت های دردباری از توده های مردم دارد که این درد ها از قله ودره های پرشکن وپیچ کوه های هندوکش ، بابا وسلیمان تا دامنه های هریرود و ریگ زار های سیستان دامن گسترده است.
سینه های خون آلود دشت ها و کوهستان های این سرزمین اگر حماسه آفرین هم بوده اما فاجعه بارترین خاطره ها را نیز باخود دارد. از داستان غمبار تجاوز انگلیس اگر قرنی گذشته اما قصه تجاوز
انترناسیونال ها ( شوری سابق) هنوز دراذهان نسل متوسط جامعه کاملا زنده است، شکل نوی از این کشمکش بیرونی ها درکشورما هم اکنون تا حدود فهم کودکان نیزکشیده شده است . اما بوی خونی که در این کشور ریخته ومی ریزد با بوی خون آنانی در خویشاوندی به سرمی برد که ازیک ماشه دوتیر خورده اند.
خون مردم افغانستان باخون ملت فلسطین از جهت های زیادی باهم شبیه اند. نه شباهت در ترکیب کیمایی این ماده سرخ رنگ مرکب از کرویات سرخ وسفید که موضوع علم کیمیاست. بلکه از روی ارزشها، باورها ، اهداف ، آرمان ها و... کسانی که این خون ها در رگ های آنان جاری است. روشن است که در فرجام جنگ جهانی دوم موجود عجیب الخلقه ای در ساحل دریای مدیترانه درست بر روی شاهرگ جهان اسلام ودر آخرین روز های حیات خلافت عثمانی قد برافراشت که اسراییل نام گرفت. همان گونه که پیش از دوصد سال درهند آن زمان درست در فرجامین روزهای حیات امپراتوری مغل های مسلمان درسرزمین هند دولتی افراز گردید که بعد ها نام هند برتانوی برآن گذاشته شد .
 گرچند فاصله زمانی میان سقوط این دوخلافت اسلامی زیاد بود؛ اما این دو سقوط که در واقع به مثابه دو فاجعه به شمار می روند هیچ رگی را از ملت های اسلامی به شکل گسترده به حرکت نیاورد.
 هرگز ملت های اسلامی کاری نکردند که اروپای قرون وسطا به بهانه ناچیزی در فلسطین همه از اروپا در یک حشر اروپایی مور ومار به سوی کشور های اسلامی سرازیر شدند ، ملت های اسلامی بعد از سقوط این دوخلافت هرگز چنین نکردند. اگر سقوط یک خلافت به دست انگلیس پذیرفته نمی شد وزیر خارجه وقت انگلیس هرگز دست به حاتم بخشی نمی زد وفلسطین را به یهود نمی داد. در همان حال واحوالی که اختاپوس غصب در هند برتانوی پابیرون می کشید اما غده خطرناکی در بدنه جهان اسلام طوری که درنخست گفتیم در فلسطین سر برآورد . چرا انگلیس از هند رفت اما دست آموز او صهیونیزم بین المللی در آن نقطه دنیا سربرآورد ؟
پرسش این پاسخ از دودیدگاه می تواند مطرح می گردد؛ یکی از منظر بیرونی این دوحادثه بزرگ ویکی هم از متن خصلت نیروهای متجاوز.
درست این سه مرتبه پاپس کشیدن انگلیس از افغانستان راچه کسی می تواند در امرآزادی هند انکار ورزد؟ افغانستان سکوت در برابر هند را شکسته بود – اگرچند بسیار دیر- صرف نظر از اینکه دست تجاوز را از سر دیگر کشورها کوتاه نمودند هندی ها را هم رهانیدند . حکومت موقت هند درکابل وحضور شخصیت های انقلابی وضد استعماری چون عبیدالله سندی وپراتاپ ودیگرشخصیت های هندی ضد انگلیسی مبین این نکته است که افغانستان بیشتر از هرکشوری محوریت جهان اسلام را در ان زمان دارا بوده و هم در راه آزادی بشریت کاری بزرگ انجام داده است .
اما در حوزه قلمرو جهان عربی چه وضعیتی حاکم بوده است ؟ درآنجا تنور ضد ترک های عثمانی گرم می شود. در آن جا شریف حسین معروف به شریف مکه فریفته می شود . در حکومت نوپای سعودی ها لورنس عرب که خود یک صاحب منصب انگلیسی بود شرق وغرب کشورهای عربی را زیر نگین داشت . در چنین سرزمین که بدون صاحب باقی مانده بود زمینه بذر کشوری خود ساخته به نام اسراییل بسیار مناسب بود وحال وهوای رشد آن خیلی هم مناسب .
اکنون که در دهه دوم قرن بیست ویکم قرار داریم کشورما در پی جنگ های ویرانگری افت های زیادی در تمام جلوه های حیات قابل مشاهده است ، در شبه قاره هند دو کشورمقتدری پابرجاست ، اما اوضاع واحوال درشرق میانه سخت دستخوش تغییرو تحول است. اکنون درشرق میانه یخ های استبداد به سرعت روبه ذوب شدن است. متاع سیاست قرن بیستم حاکمان عربی درقرن بیست ویکم  خریداری ندارد واز دکتاتور های کشورهای عربی دکتاتورسازان آنان بیزاری جسته اند.
اما آنچه پا برجاست وجود رژیم اسراییل است که تا دندان مسلح درکنار این همه حوادث در صدد به دست آوردن های موقعیت مناسب جهت تحکیم پایه های خود است . این رژیم طوری که گفتیم در اثر بی تفاوتی جامعه عربی ایجاد شد و نیز در اثر تنازل بازهم همین کشورهای عربی به حیات خود ادامه داده است . چیزی که قابل توجه است این است که رژیم از همه حوادث یگانه طرفی است که سهم آن منفعت بوده واز هیچ حادثه ای اندک ترین ضری را ندیده است. دراین جا باید این سوال را مطرح نمود که آیا درکنار این کشور درمنطقه دورنمایی برای صلح و توسعه جایی است یاخیر؟ در پاسخ باید گفت که آنگونه که از تاریخ صهیونیزم بین المللی برمی آید نه درآینده نزدیک ونه هم در بلند مدت با وجود چنین رژیمی امکان آرامش وصلح در کشور های منطقه امکان پذیر نیست . باری اگر کشورهای غربی برای تقویه نهادهای مردمی و تقویه مردم سالاری قرار های سیاسی مهمی اتخاذمی نمایند و مبالغ هنگفتی را در راه ترویج آنچه راکه دموکراسی می خوانند به مصرف می رسانند واین همه سیاست گزاری هارا درراستای تامین ثبات و امنیت در کشور خود برای مالیه دهندگان توجیه می نمایند ، نباید از ربط سرنوشت سرزمینی مانند فلسطین به سرنوشت کشورهای اسلامی این همه به هراس افتند و داعیه این کشور را ربط به آنچه خود تروریسم و افراط گرایی نام نهاده اند ، دهند.
برای مقایسه ،این مورد را بدنیست که تذکر دهیم ، در دهه نود میلادی تمام دنیای مسیحیت دوسیه کهنه ورنگ وروباخته ای به نام تیمور شرقی را زنده نمودند و در راه تجزیه آن سرزمین از حاکمیت اندونیزیای مسلمان جان فشانی های زیادی نمودند، این درصورتی بود که هیچ فاجعه ای متوجه این سرزمین مسیحی نشین از سوی حاکمان مسلمان آن نمی رفت. اگر موضوع نجات مطرح بود درآن شرایط می بایست که درست باید به موضوع افغانستان آن روز گار پرداخته می شد سخت در دشواری به سرمی برد و اوضاع نابسامانی درآن روز گار داشت. اگر به حق رساندن یک ملت بود این هیچ معنایی نداشت که موضوع فلسطین رالاینحل گذاشت واز آن دور دست ها درقضیه تیمور شرقی دست درازی نمود.
مورد نواین سیاست یک بام ودو هوا قضیه تجزیه سودان است . چه دلیلی داشت که درهمین افریقا کشور ایتوپیا با جمعیت مسلمان ساکن درآن کشور بیداد زیادی را روا داشته ولی درطی این همه سالیان دراز سخن آنان را هیچ منبع حقوق انسان در کشورهای غربی در هیچ منبعی انعکاس نداده است ، ولی در جنوب سودان جنگ خونینی را از مدت ها به این سو مشتعل نمودند وزیر این ادعا که انگار حکومت شمال سودان حقوق مذهبی جنوب مسیحی را پامال نموده دست دوسیه سودان را به تجزیه کشاندند؟  دراین دنیا کشوری یافت نمی شود که از لحاظ ساختار مذهبی یک دست باشد؛ در کشورهای اسلامی نحله های مذهبی این تنوع را به وجود آورده است کما اینکه درکشورهای مسیحی نیز به جای ادیان فرق از هم جدای مسیحی این چند گانه گی را به وجود آورده است ، پس این عدم پذیرایی حاکمیت های اسلامی از سوی شهروندان مسیحی آیا نشان از عدم بردباری مسیحی ها می دهد ویا از مسلمانان ؟ به هر حال این موضوع تا این جا به این خاطر به درازا کشید که خوب بدانیم که محورهای غرب نظر به اولویت های سیاسی   مذهبی خود توانایی های خود را در کشور های اسلامی بسیج می سازند. این که این کار از منظر ما مورد نکوهش است واضح است اما از دیدگاه محور های اقتدار غربی سخت مورد پسند . چنانچه سردرد برای مریض اذیت کنند است اما برای شرکت های تولید ادویه خوش آیند.
جان سخن دراین است که بر روی این واقعیت ها پرده هایی از تزویر کشیده شده است . زمانی یک جریان مردمی که از اعماق خواست های برحق ومشروع توده ها برخاسته است زیرنام تروریسم وصد ها نوع نام ولباس دیگر محکوم می گردد و سرکوب آن توسط نیروی سرنیزه به عنوان دفاع مشروع به رسمیت شناخته می شود.
این فرایند سبب گردیده است که بحران های دیرپایی در جوامع اسلامی شکل بگیرد ، این عوامل دست به دست هم داده موجب می گردد تا مقوله هایی مانندبحان امنیت واشباه آن در گلیم های کشورها محدود نمانده وبه فراتر از اقلیم های سیاسی آنان سرایت کند .
شورای فرهنگی قدس شریف کوشیده است تا دکترین اثرگزاری عوامل جهان اسلام را با دلایل وشواهد چه در مجامع تحلیل گران اکادمید وچه در میان اقشار مختلف مردم تبیین نماید. دریک سخن از دیرباز است که شورای یادشده با دلایل زیادی نقش حوادث شرق میانه را در بی ثبات سازی کشورهای منطقه وبه خصوص کشور ما بازگونموده است .
دراین وجیزنامه کوشش شده تا جوانب بیشتر ارتباط  بحران افغانستان با قضایای جهان اسلام به خصوص موضوع سرزمین فلسطین را با نمایندگان کشور درشورای ملی به کنکاش گرفته شود. از همین رو آنچه دراین جزوه خواهید خواند قطعاتی از دیدگاه های وکلای مردم درولسی جرگه کشوراست که تفصیل مصاحبه های آنان در ویژه نامه ای دیگر به نشر خواهد رسید .
چون نمایندگان پیشاپیش همه خود را  درامر اعاده وبازیابی صلح در کشور متعهد می دانند لازم است تا شورای فرهنگی نه به حیث یک نهاد مشورتی بلکه به عنوان یک نهاد همکار درامر اعاده صلح درکشور دراین مسؤولیت خطیر نمایندگان وبالنوبه مردم راهمیاری نماید.
جالب این بود که از ضمن مصاحبه ها با نمایندگان ملت واضح گردید که اکثریت قاطع آنانی که باایشان مصاحبه صورت گرفت با نظریه « اثر گزاری قضایای جهان اسلام بربحران افغانستان » هم رای بودند وبراین دیدگاه اذعان داشتند . اما جای این سوال باقی است که همه وضوح این دیدگاه چرا این دیدگاه جزء دستور کار آنانی که برای صلح کارمی کنند نمی گردد ؟ سوالی است که جواب آن را با باز گشت به سطرهای قبلی این مقدمه دریافت نمود. زیرا در قضیه جنگ وصلح افغانستان درست دست هایی درکار است که همین دست ها در به درازا کشاندن فلسطین دخیل اند.

شاید روزی فرابرسد تا اقشار مختلف کشور این فهم را خود به دست آورند که اگر درکوچه های اریحا ، غزه ورام الله خون هایی جاری نمی شد واگر به مقدسات مسلمانان درآن دیار بی حرمتی به وقوع نمی پیوست امروز این وفاق همگانی برعلیه حامیان رژیم اسراییل درافغانستان صورت نمی گرفت ،اما روشن است که آن وقت دیرخواهد بود ودرست زمانی خواهدبود که بنیه معنوی ومادی کشور ما بیش تر ازپیش به نابودی کشانده خواهد شد.